سایه روشن
اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
کاش میتوانستم در آغوش بگیرمت
بوی خاک باران خورده از درز پنجره به درون اتاق راه میابد و من سرمست از این بو دوباره نگارم را میبینم باز هم باران دگرگونم میکند او را میبینم که در هوای بارانیست از خود گذشتن و خود را ندیدن به خاطر او در من موج میزند با صدای غرش آسمان همراه میشوم و رو به او میگویم که دوستت دارم گویی او باران را در آغوش کشیده کاش میتوانستم در آغوش بگیرمت
نظرات شما عزیزان:
موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |