سایه روشن
اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور

18 آبان 1389برچسب:, :: 1:20 ::  نويسنده : سایه جون

بی تو امشب ، دارم آتیش می گیرم
تو نباشی ، تک و تنها می میرم
دل تنگم ، دیگه طاقت نداره
با خیالت ، دوباره جون می گیرم


تو نخواستی که به یادم بمونی
تو سکوت شب سردم بخونی
تو می خواستی پا بذاری روی قلبم
که شکستی ، دلمو ، خوب می دونی

کاش تو رو باز ندیده بودم ، دل از عشقت بریده بودم
هنوزم به پات نشستم ، یاد تو هستم
کاش تو رو باز ندیده بودم ، دل از عشقت بریده بودم
هنوزم به پات نشستم ، یاد تو هستم



یه روز هدیه داد ، عطش چشمات
به من خسته ، تب دستاتو
تا تو رو دیدم ، دل به تو دادم
غم بی کسی ، رفت از یادم

تو بگو چرا ، رفتی از پیشم
اگه بد کردم ، خوب تو می شم
جای عاشقی ، جای دل بستن
با یه اشتباه ، دلمو نشکن
با یه اشتباه ، دلمو نشکن

کاش تو رو باز ندیده بودم ، دل از عشقت بریده بودم
هنوزم به پات نشستم ، یاد تو هستم
کاش تو رو باز ندیده بودم ، دل از عشقت بریده بودم
هنوزم به پات نشستم ، یاد تو هستم

13 آبان 1389برچسب:, :: 16:41 ::  نويسنده : سایه جون

 

 
 

 
 
 
 
 
 
به کودکی گفتند :عشق چیست؟
 

گفت : بازی
 

 

 
 
 
 
 
 
به نوجوانی گفتند : عشق چیست؟
 

گفت : رفیق بازی
 

 

 
 
 
 
 
 
به جوانی گفتند : عشق چیست؟

 

 
 
 
گفت : پول و ثروت
 

 

 
 
 
 
 
 
به پیرمردی گفتند : عشق چیست؟
 

گفت :عمر
 

 

 
 
 
 
 
 
به عاشقی گفتند : عشق چیست؟
 

چیزی نگفت آهی کشید و سخت گریست
 

 

 
 
 
 
 
 
به گل گفتم: عشق چیست؟
 

گفت : از من خوشبو تره
 

 

 
 
 
 
 
 
به پروانه گفتم: عشق چیست؟
 

گفت :از من زیبا تره
 

 

 
 
 
 
 
 
به شب گفتم عشق چیست؟
 

گفت: از من سوزنده تره
 

 

 
 
 
 
 
 
به عشق گفتم تو آخر چه هستی ؟؟؟
 

گفت نگاهی بیش نیستم

 
 

 
 
 
 
 
 
اگر از شما بپرسندعشق چیست ؟
 
 

شما چه میگویید؟؟؟
 

 

13 آبان 1389برچسب:, :: 16:35 ::  نويسنده : سایه جون




شقایق گفت با خنده نه تبدارم، نه بیمارم
گر سرخم، چنان آتش حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی



یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
و من بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته



و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
ز آنچه زیر لب می گفت شنیدم، سخت شیدا بود
نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش
افتاده بود اما طبیبان گفته بودندش

گروه اینترنتی ایــــران سان | www.Fun-Groups.Com

اگر یک شاخه گل آرد از آن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را و بسوزانند
شود مرهم برای دلبرش آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را

بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده
که افتاد چشم او ناگه به روی من
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من



به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و
به ره افتاد و او می رفت و من در دست او بودم
و او هر لحظه سر را رو به بالاها
تشکر می کرد پس از چندی

هوا چون کوره آتش زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت: اما چه باید کرد؟



در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگز دوایی نیست

و از این گل که جایی نیست
خودش هم تشنه بود اما
نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
من در دست او بودم و حالا من تمام هست او بودم

دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو ؟



و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد، آنگه

مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
ز هم بشکافت! ز هم بشکافت!



اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد

نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
بمان ای گل که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی بمان ای گل

گروه اینترنتی ایــــران سان | www.Fun-Groups.Com

و من ماندم نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد


13 آبان 1389برچسب:, :: 16:28 ::  نويسنده : سایه جون

عشق تنها يک قصه است

 


در سطر اول آن ، تو از راه مي‌رسي و خاک بوي باران مي‌گيرد

 


در سطر دوم ، آفتاب مي‌شود و تو از درخت سبز سيب سرخ مي‌چيني

 

 

در سطر سوم ، زمين مي‌چرخد و مهتاب با رگبار هزار ستاره مي‌بارد

 


در سطر چهارم ، تو دست‌‌هايت را به سوي مغرب دراز مي‌کني

 


در سطر پنجم ، همه چيز از ياد مي‌رود و من به نقطه‌ي پايان قصه خيره ‌مي‌مانم


.


.


.


و عشق آغاز ميشود

                                                                         

13 آبان 1389برچسب:, :: 16:4 ::  نويسنده : سایه جون

13 آبان 1389برچسب:, :: 15:21 ::  نويسنده : سایه جون

 

 

 

 

بر تن خورشید می پیچد به ناز
چادر نیلوفری رنگ غروب
تک درختی خشک در پھنای دشت
تشنه می ماند در این تنگ غروب
از کبود آسمان ھای روشنی
می گریزد جانب آفاق دور
در افق بر لاله سرخ شفق
می چکد از ابرھا باران نور
می گشاید دود شب آغوش خویش
زندگی را تنگ می گیرد به بر
باد وحشی می دود در کوچه ھا
تیرگی سر می شکد از بام و در
شھر می خوابد به لالای سکوت
اختران نجوا کنان بر بام شب
نرم نرمک باده مھتاب را
ماه می ریزد درون جام شب
نیمه شب ابری به پھنای سپھر
می رسد از راه و می تازد به ماه
جغد می خندد به روی کاج پیر
شاعری می ماند و شامی سیاه
دردل تاریک این شب ھای سرد
ای امید نا امیدی ھای من
برق چشمان تو ھمچون آفتاب
می درخشد بر رخ فردای من

 

13 آبان 1389برچسب:, :: 1:12 ::  نويسنده : سایه جون

باز در پنجه ی تاریکی شب

سوز این سینه ی من حسرت تست

باز در سجده ی کفر آلودم

یادت ایمان مرا با خود شست

چشمت افسونگر احساس نیاز

رقصت احیاگر بی تابی هاست

هم در این خانه ی پر گشته ز آه

یاد تو علت بی خوابی هاست

باز هم وسوسه ی آغوشت

هست و پی در پی خواهشهایم

و چنین دانه ی انکار از تو

خود جواب من و چالشهایم

ای که احساس مرا می دانی


بگو


13 آبان 1389برچسب:, :: 1:7 ::  نويسنده : سایه جون

گل من، ستاره ی من، تو صفای ماهتابی

نفسی، حیات بخشی، تو شعاع آفتابی



به لبت قسم که رنگی چو گل شراب دارد –

به تنت قسم که نوری چو بلور ناب دارد –



به پرند شانه هایت که به برگ یاس ماند –

به سپهر سینه ی تو که دو ماهتاب دارد



به نگاه پر شکوهت که از آن ستاره ریزد –

به دو چشم تو که اعجاز دو آفتاب دارد –



ز فراق خانه سوزت، غم سینه سوز دارم

گل من! قسم به عشقت که نه شب نه روز دارم



به بلند زلفکانت که به آبشار ماند –

به سیاه چشمکانت که به شام تار ماند –



به دهان عطر خیزت که به خنده جان فزاید –

به گل لطیف رویت که به نوبهار ماند –



به غمت که روزگاری به دلم نشاط داده –

به فریب عهد سست که به روزگار ماند –



به تو ای فرشته ی من، گل من، ترانه ی من!

که جدائی از تو باشد غم جاودانه ی من



به شعاع سینه ی تو که ز پیرهن دمیده -

به شکوه گیسوانت که به شانه ها رسیده –



به دلم، که تا تو رفتی همه شب غریب مانده –

به شبان کام بخشت که دلم به خواب دیده –



به نگاه انتظاری که به چشم من نشسته –

به ستاره های اشکی که به روی من چکیده –



به لبت که با دو بوسه به لبم نگین نشانده

به صدای چون پرندت که دو گوش من شنیده –



به غمت، غم عزیزت، غم مهربان و گرمت –

که به کوچه کوچه رگ های دلم چو خون دویده –



چو تو در برم نباشی، غم بیشمار دارم

تو بدان، که با غم تو، غم روزگار دارم



به شبی که تکیه دادی سر خود به شانه ی من –

به دمی که پا نهادی به فضای خانه ی من –



اگرم بهانه ای هست برای زندگانی

گل من قسم به مویت، توئی آن بهانه ی من



به دو میوه ای که روئیده به باغ سینه ی تو –

به غم فراق، یعنی غم بیکرانه ی من



به نگاه دلپذیرت به لبان بی نظیرت –

که صفا گرفته از آن غزل و ترانه ی من –



به دو گونه ی لطیفت، به دو چشم اشکریزم –

که به راه عاشقی ها، ز بلا نمی گریزم



به شکوه پیکر تو که از آن جلال خیزد –

به دل غم آشیانم که از آن ملال خیزد –



به شمیم گیسوانت که از آن بهار روید –

به نگاه تو که از آن، همه شور و حال خیزد –



به لبان مخملینت که چو بر لبم بساید –

ز پیام بوسه هایش هوس وصال خیزد



به کلام دلربایت که از آن کمال بارد –

به چراغ گونه هایت که از آن جمال خیزد –



به پیام دست هایت که به گردنم چو پیچد –

ز دل پر از ملالم غم ماه و سال خیزد –



به شراب بوسه هایت که از آن همیشه مستم

گل من! تو را نه اکنون، همه عمر می پرستم

 

 

13 آبان 1389برچسب:, :: 1:5 ::  نويسنده : سایه جون

بیا دوباره به چشمان هم نگاه کنیم
بیا دوباره در اینباره اشتباه کنیم


من و تو ایم که تنها گناهمان عشق است
عجب گناه قشنگی، بیا گناه کنیم


تمام دفترمان را غزل غزل با عشق
کنار نامه ی اعمالمان سیاه کنیم


من و تویی که چنان مثل شیشه شفّافیم
که روشن است اگر توی سینه آه کنیم


عزیز من! به زمین و زمانه مدیونیم
اگر که لحظه ای از عمر را تباه کنیم


بیار سفره لبخند و بوسه ات را تا
بساط یک غزل تازه روبه راه کنیم


برای رویش یک شعر عاشقانه ی محض
بیا دوباره به چشمان هم نگاه کنیم

12 آبان 1389برچسب:, :: 23:52 ::  نويسنده : سایه جون
درباره وبلاگ

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند سایه در سایه این ثانیه ها خواهم مرد شعله های بی تو ز بی رنگی دریا گفتند موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سایه روشن و آدرس sayejoon.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 244
بازدید کل : 167788
تعداد مطالب : 171
تعداد نظرات : 24
تعداد آنلاین : 1



كد تغيير شكل موس