سایه روشن
اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور




هر جا که سفر کردم ، تو همسفرم بودی
وز هر طرفی رفتم ، تو راهبرم بودی

با هر که سخن گفتم ، پاسخ ز تو بشنيدم
بر هر که نظر کردم ، تو در نظرم بودی

هر شب که قمر تابيد ، هر صبح که سر زد شمس
در گردش روز و شب ، شمس و قمرم بودی

در خنده من چون گل ، در کنج لبم خفتی
در گريه من چون اشک ، در چشم ترم بودی

در صبحگه عشرت ، همدوش تو می رفتم
در شامگه غربت ، بالين سرم بودی

چون طرح غزل کردم ، بيت الغزلم گشتی
چون عرض هنر کردم ، زيب هنرم بودی

آواز چو مي خواندم ، سوز تو به سازم بود
پرواز چو می کردم ، تو بال و پرم بودی

هرگز دل من بر تو ، يار دگری نگزيد
گر خواست که بگزيند ، يار دگرم بودی

سرمد به ديار خود ، از ره نرسيده گفت
هر جا که سفر کردم تو همسفرم بودی

 

دو شنبه 8 دی 1389برچسب:, :: 23:26 ::  نويسنده : سایه جون




وقتي که عاشقم شدي پاييز بود و خنک بود
تو آسمون آرزوت هزار تا بادبادک بود
تنگ بلوري دلت درست مثل دل من
کلي لبش پريده بود همش پره ترک بود
وقتي که عاشقم شدي چيزي ازم نخواستي
توقعت فقط يه کم نوازش و کمک بود
چه روزا که با هم ديگه مسابقه مي ذاشتيم
که رو گل کدوممون قايق شاپرک بود ؟
تقويم که از روزا گذشت دلم يه جوري لرزيد
راستش دلم خونه ي ترديد و هراس و شک بود
ديگه نه از تو خبري بود ،‌ نه از آرزوهات
قحطي مژده و روزاي خوش و قاصدک بود
يادم مياد روزي رو که هوا گرفته بود و
اشکاي سرخ آسمون آروم و نم نمک بود
تو در جواب پرسشم فقط همينو گفتي
عاشقيمون يه بازي شايد ،‌ يه الک دولک بود
نه باورم نمي شه که تو اينو گفته باشي
کسي که تا ديروز برام تو کل دنيا تک بود
قصه ي با تو بودن و مي شه فقط يه جور گفت
کسي که رو زخماي قلب من مثل نمک بود................
نمي بخشمت............................


 

8 دی 1389برچسب:, :: 23:20 ::  نويسنده : سایه جون

قسمت نشد با هم باشیم
باید از عشق دست بکشیم
باید به جرم عاشقی
همدیگرو رها كنیم
اگه تو سرنوشت تو
جایی برای من نبود
پس عشقی كه مثل یه گل
تو قلب ما رویید چه بود
قانون عشق جدایی نیست
دوری و بی قراری نیست
قانون عشق رسیدنه
برای هم جون دادنه
چرا باید دل بكنیم
وقتی كه عاشق همیم
چرا باید بگذریم از هم
وقتی كه همنفسیم

8 دی 1389برچسب:, :: 22:38 ::  نويسنده : سایه جون

8 دی 1389برچسب:, :: 15:38 ::  نويسنده : سایه جون

 




مي خواهم برايت بنويسم. اما مانده ام که از چه چيز و از چه کسي بنويسم؟
از تو که بي رحمانه مرا تنها گذاشتي يا از خودم که چون تک درختي در کوير خشک، مجبور به زيستن هستم.
از تو بنويسم که قلبت از سنگ بود يا از خودم که شيشه اي بي حفاظ بودم؟ از چه بنويسم؟
از دلم که شکستي، يا از نگاه غريبه ات که با نگاهم آشنا شد؟
ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپيدا شد.
از چه بنويسم؟
از قلبي که مرا نخواست يا قبلي که تو را خواست؟
شايد هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشويم،
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوري قلب من که تو را بي ريا و مهربان انگاشت اتهام بزند.
شايد از اينکه زود دل بسته شدم و از همه ي وابستگي ها بريدم تا تو را داشته باشم
به نوعي گناهکاري شناخته شدم.
نه!نه! شايد هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هيچ وقت مرا نديد،
يا نديده گرفت چون از انتخابش پشيمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم.
که شايد دوري موجب دوستي بيشترمان بشود و تو معناي ((دوست داشتن))را درک کني...
امّا هيهات.... که تو آن را در قلبت حس نکردي و معنايش را ندانستي...
از من بريدي و از اين آشيان پريدي...

 

8 دی 1389برچسب:, :: 15:14 ::  نويسنده : سایه جون




مي توان از عشق تصويري کشيد ***

مي توان تا عالمي ديگر رسيد ***


عشق يعني مقصد و رؤياي من ***

اشتياقي خارج از دنياي من ***

عشق يعني معني چشمان تو ***

آن نگاه ساده و پنهان تو ***


با نگاهت مي توان دل را شناخت ***

مي توان يک سينه پر سوز ساخت ***

عاشقي يعني جنون انتظار ***

با خيالت تا هميشه بي قرار **


8 دی 1389برچسب:, :: 15:2 ::  نويسنده : سایه جون


  ای کاش هيچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود...
ای کاش هرگز نديده بودمت و دل به تو دل شکن نمی بستم.
ای کاش از همان ابتدا، بی وفايی و ريا کاری تو را باور داشتم انتظار باز آمدنت،
بهانه ای براي های های گريه های شبانه ام شد و علتی براي چشم به راه دوختن
و از آتش غم سوختن و ديده به درد دوختم
امّا امشب می نويسم تا تو بدانی که ديگر با يادآوری اولين ديدارمان چشمانم پر از اشک نمي شود.
چون بی رحمی آن قلب سنگين را باور دارم.
امشب ديگر اجازه نخواهم داد که قدم به حريم خواب ها و روياهايم بگذاری...
چون اين بار، ((من)) اينطور خواسته ام، هر چند که علت رفتن تو را نمی دانم
و علت پا گذاشتن روي تمام حرفهايت را...
باور کن... که ديگر باور نخواهم کرد عشق را... ديگر باور نمی کنم محبت را...
و اگر باز گردی به تو نيز ثابت خواهم کرد...

 

دو شنبه 8 دی 1389برچسب:, :: 14:55 ::  نويسنده : سایه جون




به تو مي انديشم
اي سراپا همه خوبي
تک و تنها به تو مي انديشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو مي انديشم
تو بدان اين را تنها تو بدان!
تو بيا
تو بمان با من . تنها تو بمان
جاي مهتاب به تاريکي شبها تو بتاب
من فداي تو. به جاي همه گلها تو بخند
اينک اين من که به پاي تو درافتادم باز
ريسماني کن از اين موي بلند
تو بگير
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستي تو بجوش
من همين يک نفس از جرعه جانم باقي است
اخرين جرعه اين جام تهي را تو بنوش


8 دی 1389برچسب:, :: 14:52 ::  نويسنده : سایه جون





آواز عاشقانه ي ما در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست

ديگر دلم هواي سرودن نمي کند
تنها بهانه ي دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گريه هاي عقده گشا در گلو شکست


اي داد، کس به داغ دل، باغ دل نداد
اي واي، هاي هاي عزا در گلو شکست

آن روزها ي خوب که ديديم،همه خواب بود
خوابم پريد و خاطره ها در گلو شکست

«بادا» مباد گشت و «مبادا»‌به باد رفت
«آيا» ز ياد رفت و «چرا» در گلو شکست


فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرين و آفرين و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظي کنم
بغضم امان نداد و خدا...در گلو شکست


8 دی 1389برچسب:, :: 14:48 ::  نويسنده : سایه جون




خسته ام از اين کوير، اين کوير کور و پير
اين هبوط بي دليل اين سقوط ناگزير
آسمان بي هدف، بادهاي بي طرف
ابرهاي سربه راه، بيدهاي سربه زير
اي نظاره شگفت اي نگاه ناگهان
اي هماره در نظر اي هنوز بي نظير
آيه آيه ات صريح سوره سوره ات فصيح
مثل خطي از هبوط مثل سطري از کوير
مثل شعر ناگهان مثل گريه بي امان
مثل لحظه هاي وحي، اجتناب ناپذير
اي مسافر غريب، در ديار خويشتن
با تو آشنا شدم با تو در همين مسير
از کوير سوت و کور تا مرا صدا زدي
ديدمت ولي چه دور ديدمت ولي چه دير
اين تويي در آن طرف پشت ميله ها رها
اين منم در اين طرف پشت ميله ها اسير
دست خسته مرا مثل کودکي بگير
با خودت مرا ببر، خسته ام از اين کوير


8 دی 1389برچسب:, :: 14:44 ::  نويسنده : سایه جون
درباره وبلاگ

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند سایه در سایه این ثانیه ها خواهم مرد شعله های بی تو ز بی رنگی دریا گفتند موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سایه روشن و آدرس sayejoon.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 245
بازدید کل : 167789
تعداد مطالب : 171
تعداد نظرات : 24
تعداد آنلاین : 1



كد تغيير شكل موس