زشراب بوسه هايِ تو هنوز مست مستم
تو ببين چقدرمستم که سبوي مي شکستم
چولبان بوسه ِ خواهت اثرشراب دارد
دل اگربه مٍي ببندم به خداکه پست ِ پستم
پس ازاين کسي نبيند به کفم پيال? مِي
دگرم به مِي چه حاجت چوگرفت? توهستم
به خدا که جان مايي مرو از تنم تواي جان
که زبودِ توست بودم که زِهست تست هستم
بنگر زفرط مستي ره خانه را ندانم؟
تو بيا بگيردستم که دِگر زپا نشستم
به کف صبا ميفشان سرزلف شام رنگت
که به تارتارمويت همه عمرخويش بستم
مکنم تو منع زاهد، پس ازاين زمي پرستي
نگهش مي ولبش مِي، چه کنم که مي پرستم
نظرات شما عزیزان: